mehran
ارسالها : | 10 |
عضويت : | 3 /10 /1392 |
تشکر ها: | 28 |
تشکر شده : | 24 |
|
جانیه جانیه.......دورانیه دَوَرانیه کورانیه
به نام خدای من
احساس های جدیدی این روزها در دلم ظاهر شدن،دیگه علت وجود خورشید رو هم در دل روز نمی دانم.همه چیز را ساده می بینم.انگار نمی بینم.یا شاید با چشمانی بسته می بینم.از تو می خواهم ،تو را می خوانم ولی......با چشمانم این تغییر را نمی بینم.هنوز هم من و دوستانم از او و دوستانش ضغیف تریم.تنها دلخوشیمون همین حرف توست که سرانجام کار مال ماست.....
گاهی وقت ها به جای دیدن همه ی خودم ،همه ی دیگران را میبینم،گاهی وقت ها متوجه ی تفاوت هایی می شوم.هدف چیست؟کیست؟کجاست؟دلم می خواد ظاهر را نبینم،دلم می خواد مثل او ببینم که همه چیز را قبل و بعد و همراه دیدن آن خدا را میدید،دلم جور دیگری می خواهد و خودم جور دیگرم
مرا ببین،مرا ببین،ار تو همین را میخواهم که کلامت را،جاودانت را بخوانم،بفهمم که فهم آن کاریست بسی دشوار،کافی است که تو بخوای آن وقت کیست که در برابر اراده ی تو قد علم کند.
مرا ببین که گهگاهی ازین پله ها سر میخورم،گاهی که هوا بارانی میشود و به جای دلدادگی به تو و نزدیک تر شدن،فقط لیز میخورم،خدایا هنوز ماهر نشدم،گهگاهی به سوالات مبهمی بر میخورم،مشکل از منه یا از بارون،پله،.....
چرا تا چند پله بالا میروم به ناگهان بارونی میبارد و چرا من سر میخورم.البته گهگاهی هم تجربه داشته ام که به وسیله ی همین بارون صعودهای زیادی داشته ام
مرا ببین،تنهام نذار،اگه تو با من باشی آنگاه،ضعف،خستگی،زیادی این پله ها مرا آزار نمیدهد.خدایا من به امید تو ،به امید اینکه راهت نورانیست و مسیر را با چراغ روشن کردی فانوسی نیاوردم،این روشنایی را برای من زیادتر کن،چشمانم ضعیف است.
بارها لطف بی کرانت نصیبم شده،اگر هدف اینجانیست برای جای دیگر کمکم کن.
مهران مهتابی
|
|
جمعه 23 اسفند 1392 - 02:32 |
|